!ای! ر ... دم به این زندگی

Friday, December 23, 2011

نامه خفن یک پسر به پدرش...!!!!

پدر به اتاق پسرش رفت.ساعت يازده شب بود.ديد كه پسرش در اتاق نيست نگران شد.يكدفعه توجهش به نامه اي كه روي تخت بود افتاد.آن را برداشت و خواند.سلام پدر من ديگر به خانه بر نميگردم.من با يه زن كه 35 سال سن دارد ازدواج كردم و در يك جنگل زندگي ميكنيم.زنم ايدز دارد و من هم از او ايدز گرفتم.ما با هم به پرورش علف حشيش مشغوليم و وقتي آن را با هم ميكشيم نميداني كه چه حس خوبي پيدا ميكنيم.در كل پدر فك نكنم مدت زيادي زنده باشم.پدر ببخشيد كه اين چيزارو نوشتم.كارنامه من روي ميز است و من در6 درس رد شده ام.ميخاستم بهتون بگم كه در زندگي چيزاي بدتري ممكن اتفاق بيفته.الانم من خونه دوستم هستم.اميدوارم درك كنيد.


No comments:

Post a Comment