!ای! ر ... دم به این زندگی

Thursday, March 29, 2012

به من رای دهید تا رستگار شوید!!!

Wednesday, March 28, 2012

از سر موتور به نه موتور شاهرخ خان . قیرتاژ خان . راج کاپور . استاد اعظم

علی هستم، به من رای دهید!

مامانیِ خوشگل خانم

گاهی باید خود را برداشتو رفت

اندر حکایات جمع آوری ماهواره

پارسال بهار دست جمعی رفته بودیم سیزده به در !!!!!!!!!!!!!

کی تا حالا سرش اومده؟؟؟!!

اندر حکایات متروی تهران!!!

اینم یکی از رفیق فابای خدااااا....خخخخ



Wednesday, March 21, 2012

Saturday, March 10, 2012

انواع پیغام گیر...

انواع پیغام گیر...
____________________

پیغام‌گیر حافظ:
رفته‌ام بیرون من از كاشانه‌ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غممخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر كه بگذاری پیام
زان زمان كو باز گردم خانه‌یخود غم مخور
پیغام‌گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام توخواهم گفت پاسخ
فلك گر فرصتی دادی به دستم ….

پیغام‌گیر فردوسی:
نمی‌باشم امروز اندر سرای
كه رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ایدوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب

پیغام‌گیر خیام:
این چرخ فلك، عمر مرا داد به باد
ممنونتو‌ام كه كرده‌ای از من یاد
رفتم سر كوچه، منزل كوزه فروش
آیم چو بهخانه، پاسخت خواهم داد

پیغام‌گیر منوچهری:
از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم كه سلامی گویم
بگذاریاگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش كه همچو برف گردد رویم

پیغام‌گیر مولانا:
بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندانشوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو راپاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!

پیغام‌گیر باباطاهر:
تلیفون كرده ای جانم فدایت
الهی مو بهقربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت
پیغام‌گیرنیمایوشیج:
افسوس می خورم،
چون زنگ میزنی،
من خانه نیستم كه دهم پاسخ تو را،
بعد از صدای بوق،
برگو پیام خود،
من زود می‌رسم،
چشم انتظارباش

پیغام گیر شاملو :

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان

پیغام گیر فروغ :
نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
…سلامی دوباره خواهم داد
--------------

Sunday, March 4, 2012

پندهاي جالب و خواندنی براي من و شما‎



اول اینکه از استرس هایتان حرف
بزنید

یک آدم صبور و دهن‌قرص، گیر

بیاورید و کل بدبختی‌ها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خورده‌اید را با او تقسیم
کنید…

بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی

سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل
می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید... و این یعنی
آرامش..


دوم اینکه فقط به زمان

حال فکر کنید:
گذشته‌تان و آینده‌تان را
خیلی جدی نگیرید…
اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان
کرده‌اید، نشوید.

همه همینطور بوده‌اند وانگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی،

هیچ فایده‌ای جز چرکی شدن آنها ندارد.

آینده را هم که رسما باید به هیچ وجه

به حساب نیاورید.

ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض

است..

فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر

است…

سوم اینکه به خودتان استراحت

بدهید:
حالامی‌گویم استراحت، یکهو فکرتان
نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوایی…! وسط همه گرفتاریها واسترسها و
بدبختی‌هاتون...!!!

آدم میتواند خیلی شیک به خود، مرخصی چند ساعته

بدهد…

کمی تنهایی، کمی بچگی کردن، یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته

باشید…. که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد…

مثل نهنگ‌ها که

هر از چندگاهی به بالای آب می‌آیند و نفسی تازه می‌کنند و دوباره به زیر آب
برمی‌گردند…


چهارم اینکه تن‌‌تان

را بجنبانید
ورزش قاتل استرس
است...

لزومی هم ندارد که وقتی می‌گوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی

هزار بار وزنه یک تنی بزنید و بازو دربیاورید…

همچین که یک جفتک چارکش منظم

وخفیف در روز داشته باشید، کلی موثر است…

از من به شما

نصیحت…

پنجم اینکه واقع‌بین

باشید:
ما
ملت شریف، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها
نداریم…


ششم اینکه زندگی‌تان،

میدان و مسابقه اسب‌دوانی نیست
خودتان را
دائم با دیگران مقایسه نکنید… مقایسه کردن و"رقابت‌پیشگی"، استرس‌زا
است…

اینکه جاسم فوق‌لیسانس دارد و من ندارم و قاسم لامبورگینی دارد و من

ندارم و عبود فلان دارد و من ندارم، شما را دقیقا می‌کند همان اسب مسابقه که همه
عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده وبه هیچ کجا هم نرسیده…

زندگی مسخره‌تر

از چیزی است که شما فکرش رامی‌کنید…

هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم

باشند…
خودتان باشید…



هفتم

اینکه از مواجهه با عوامل "ترس‌زا" هراس نداشته باشید:
مثال ساده آن، دندان‌پزشک است…
وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش
دکتر بروید و درستش کنید… نه اینکه مثل بز بترسید و یک عمر را از ترس دندان‌پزشک،
بادرد آن بسازید و همه لقمه‌هایتان را با یکطرفتان بجوید…

نیم ساعت جنگیدن

با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس درد است…
ترس، استرس می
زاید

هشتم اینکه خوب بخورید و

بخوابید
آدمی که درست نخوابد و نخورد،
مغزش درست کارنمی‌کند…
مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان
دهد…

آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمی‌تواند بلند

کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…!!

نهم اینکه بخندید:

همه مشکل
دارند…
من دارم، شما هم دارید… همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع
تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست…

یاد بگیرید بخندید… به ریش دنیا و مشکلات

بخندید…

به بدبختی‌ها بخندید… به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع

کردم،بخندید…

به خودتان بخندید…


دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت

میکنید و می‌بینید که رابطه خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست…
درمانش نمی‌کند اما دردش را کم میکند









   __._,_.___












__,_._,___